نسخهی JPEG که با ایمیل به دستام رسیده، نشان میدهد نقاشی بین دو ستون بتنی در موزه هنرهای معاصر تهران به دیواری سفید نصب شده: سقف و کف موزه در تصویر نیفتاده. بوم را وسط دیوار نصب کردهاند و درنتیجه نواری سفید آن را قاب گرفته. تگ تابلو در میانه دیوار، متمایل به سمت راست نقاشی قرار دارد. تصویر را در فتوشاپ بزرگ میکنم تا توضیحاتاش را بخوانم ولی درجه وضوح تصویر پایین است. سپس تصویر را در گوگل جستوجو میکنم: «اندی وارهول، خودکشی (پرش مرد ارغوانی)». دو تصویر پیدا میکنم که تمام اثر را نشان میدهند.1 رنگ ارغوانی این دو تصویر روی مانیتور کامپیوتر با تصویری که با ایمیل به دستام رسیده تفاوت دارد: ارغوانی یکیشان تیرهتر است و قرمز میزند و آنیکی کمرنگتر و مایل به به خاکستری است. روی دو تصویر دیگر که بخشی از اثر را نشان میدهند کلیک میکنم - مرد در حال پریدن. اولی مرا به تصویر سیاه و سفید تابلو در وبسایتی مربوط به هنر و خودکشی هدایت میکند.2 دومی را گویا بازدیدکنندهای در موزه عکاسی کرده و دراینترنت گذاشته.3
وقتی به این نقاشی فکر میکنم تجربههایی بصری مرتبط با آن را تجسم میکنم: عکاسی که نمیشناسم خودِ این صحنه وحشتناک را از منظرهیاب دوربیناش دیده و آنقدر حضورذهن داشته که دکمه شاتر را در لحظه درست بفشارد؛ هنرمندی این تصویر را دیده و آن را برداشته و در اثر خودش به کار برده؛ شخص دیگری که نقاشی را در گالری دیده و تصمیم گرفته آن را بخرد؛4 نمایشگاهگردانِ موزه نقاشی را از گنجینه بیرون آورده و به دیوار آویخته. آخرین حلقه زنجیره بینندگان، بازدیدکنندهای است که نقاشی را در موزه میبیند.
سیزده سال پیش، سال ۲۰۰۰، مصاحبهای داشتم ازطریق ایمیل برای مجله دانمارکی Øjeblikket با پگی فیلن، نظریهپرداز آمریکایی پرفورمنس.5 موضوع صحبتمان کارهای دهه ۱۹۶۰ اندی وارهول بود. فیلن درباره مجموعه خودکشی بهزیبایی چنین نوشت: «به نظرم وارهول مرگ را هم برای هنر و هم برای زندگی یک امر بنیادی میدانست. در این معنا، میتوان گفت که مرگ موضوعی هنری و نیز نیرویی روانی بود که نقش «سائق» را برای وارهول ایفا می کرد.» سپس با اشاره به مقاله فروید با عنوان «ورای اصل لذت» مینویسد:
«به نظر میآید فروید میگوید ما مرگ خود را بهیاد میآوریم، یا به بیان دقیقتر، خود را مرده در خاطر داریم. قدرت این خاطره گاهی باعث میشود زندگی را (یا آنچه فروید اِروس یا سائق زندگی مینامد) فراموش کنیم. چیزی که به نظرم در کار فروید به هنر وارهول (بخصوص کار او در مورد خود کشی) شباهت دارد، رابطه دقیقی است که وارهول میان چنین خاطراتی برقرار میکند […] یعنی با نگاه کردن به این که چهگونه (و چرا و کِی) مرگ به سراغ دیگران میآید میتوانیم به خاطره مرگ خود بازگردیم […] چرا که خاطره ما از خودمان که مردهایم خاطرهای پیشگویانه است، نفسنفس زدنی بسوی آینده که بازگشتی به گذشته است.»6
من خود نقاشی را هرگز ندیدهام اما نسخههای تکثیر شده آن و کلمات فیلن خاطراتی را برایم زنده میکند، هرچند فاصلهام بیشتر از آن است که واقعا بتوانم ببینمشان. یازده سپتامبر ۲۰۰۱ ساعت ۹ و سه دقیقه صبح دومین هواپیما را در نیویورک دیدم که به برج جنوبی خورد. در تقاطع خیابان یازدهم و نوزدهم ایستاده بودم و از بدنهایی که میافتادند عکس گرفتم.
- این جستوجو ۱۴ مارس ۲۰۱۳ انجام شده. http://previousexhibitions.fondationbeyeler.ch/e/html_11sonderaus/08andy_warhol/12_firehouse.htm# http://radicalart.info/kinetics/gravity/Jump/index.html↩
- http://copycat.cat/wp-content/uploads/2009/03/781bg.jpg↩
- این جستوجو ۱۴ مارس ۲۰۱۳ انجام شده. http://www.flickr.com/photos/23325267@N03/8394002132/↩
- این نقاشی احتمالاً در سال ۱۹۷۸ از گالری لئو کاستلی نیویورک خریده شده.↩
- پگی فیلن محقق و و یکی از مؤسسان «مطالعات پرقورمنس» است. هماکنون او در دانشگاه استانفورد تدریس میکند. ما سه مکالمه ایمیلی با هم چاپ کردهایم: متس لایدرستام و پگی فیلن، «What Drives Andy Warhol – An E-mail Conversation Beween Matts Leiderstam and Peggy Phelan»، مجله Øjeblikket شماره ۲، ۲۰۰۰؛ م. لایدرستام، آثار ۲۰۰۱- ۱۹۹۶، آنتنا، (استکهلم ۲۰۰۲)؛ View، ماینتا بروک، (نیویورک، ۲۰۰۴).↩
- Øjeblikket، ص ۷۲.↩