٢١ بهمن ١٣٩٦

نسخه #٢

١٣ بهمن ١٣٩٦

نسخه #١

زندگی جای دیگری است: تلگرام و نوشتار بی‌واسطگی

نیما پرژام

«تنهایی نمی‌تواند به گفتار درآید بی آن که بی‌درنگ از میان برود. تنها می‌تواند در بُعدی نوشته شود که او را از دیده‌ای که می‌خواندش محفوظ دارد.»

در باب تنهایی به منزلۀ فضای نگارش – ادموند ژابس

ظاهراً گرایش روزافزون و شتابان افراد به حضور در شبکه‌های اجتماعی مجازی همراه است با انتقاد روزافزون اغلب همین افراد از همین شبکه‌ها با مضمون از هم گسیختن روابط اجتماعی و خانوادگی و غیره. به نظر می‌رسد در اینجا هم با مثالی دیگر از همان تعریف مشهور ایدئولوژی در سرمایه‌داری متاخر طرفیم: آنان می‌دانند چه می‌کنند و باز هم آن کار را می‌کنند. اما نباید فراموش کرد که این گسترش فراگیر مناسبات مجازی چندان گسترۀ انتخابی در برابرما سوژه‌های بی‌دفاع ، ما اتمهای منزوی آسیب پذیر باقی نمی‌گذارد. مگر برای مقاومت در برابر این روند چه می‌توان کرد؟ اولین پاسخی که به ذهن می‌رسد اجتناب از آنهاست. از قضا انتخاب شخصی من در مواجهه با فیس بوک همین بود. اما چندی بعد که از دوستی شنیدم «آنهایی که داخل فیس بوک نیستند هم به طریقی داخل فیس بوک‌اند» به فکر فرو رفتم. اگرچه این حرف آشکارا به حضوری از طریق غیاب و به واسطۀ غیاب اشاره داشت اما بعدتر، پس از ظهور وایبر و واتس اپ و سرانجام گسترش فراگیر تلگرام با ابعاد تجربی‌تری از این جبر نیرومند روبرو شدم: کسی که همچنان از حضور در مناسبات مجازی اجتناب کند به زودی درمی‌یابد که با محیط‌های اجتماعی حاضر در زندگی روزمره‌اش روز به روز بیگانه‌تر می‌شود و آرام آرام درمی‌یابد که شوخیهای اطرافیانش با یکدیگر را نمی‌فهمد و از پسزمینۀ مشترک حرفهاشان آگاه نیست. ازاین روست که نهایتاً آن فرد متوجه می‌شود مدتی است قادر نیست برخی از نیازهایش را برآورده کند و چه در محیط‌های کاری و چه در جمع دوستان و خانواده درمی‌یابد که انتقال فایل، عکس، فیلم و اخبار مهم شخصی/حرفه‌ای/عمومی دیگر مدتی است که تنها از طریق شبکه‌های مجازی انجام می‌شود. در اینجا با تحقق مضحک و مبتذلی از آن سطر مشهور رمبو مواجه‌ایم: «زندگی جای دیگری است»! دیری نمی‌گذرد که فرد مذکور اگر هنوز هم دغدغۀ مقاومت داشته باشد به ناچار تصمیم می‌گیرد به جای اجتناب از تجربۀ این مناسبات مجازی به نحوی مهار شده و محتاط آن را تجربه کند. احتمالاً در اغلب موارد از این نقطه تا اعتیادی شدید راه زیادی نیست.

اما این حس ارضای اعتیاد آور موجود در تجربۀ تلگرام از کجا می‌آید؟ تلگرام کدام خلاء را در زندگی ما پرمی‌کند؟ البته که باید به این انتقاد متکی بر عقل سلیم از شبکه‌های اجتماعی مجازی - که اغلب خود جزئی از فرآیند اعتیاد به آن‌هاست - مشکوک باشیم که «آن‌ها روابط بی‌واسطه و زندۀ خانوادگی و اجتماعی را نابود می‌کنند.» مسأله آشکارا قدری پیچیده‌تر است. همه می‌دانیم که جامعۀ مدرن تحت سلطۀ سرمایه‌داری انسانها را به اتم های منزوی بدل می‌کند، نوعی فردگرایی افراطی که ظاهراً و منطقاً بناست تکثری زیبا و متنوع از تفاوت‌های رنگارنگ خلق کند. اما به نحوی متناقض هرچه این کثرت تفاوت‌ها گسترده‌تر و متنوع‌تر می‌شود خود تفاوت‌ها بی‌اهمیت‌تر می شوند تا جایی که فرآیند مذکور نهایتاً این طیف متکثر را یکدست می‌کند و به نوعی همسانی رمه‌وار دامن می‌زند. آدورنو و هورکهایمر در قطعۀ «انزوا از طریق ارتباط» از کتاب «دیالکتیک روشنگری» مثالی عالی برای توضیح این فرآیند ارائه می‌کنند:

«خودروها جایگزین قطار شدند. خودروی شخصی باعث شده آشنایی حین سفر تا حد برخوردهای نیمه تهدیدآمیز با مسافران کنار جاده‌ای تنزل یابد. آدمیان سوار بر چرخ‌های لاستیکی در انزوای کامل سفر می‌کنند اما موضوع صحبت در خودروی یک خانوادۀ خاص، در خودروهای دیگر تکرار می‌شود، در خانوادۀ هسته‌ای حرف زدن توسط علایق عملی تنظیم می‌شود. درست همان طور که هر خانواده‌ای برخوردار از درآمدی معین، کاملاً منطبق با آنچه آمار تجویز می‌کند، درصد مشابهی را صرف مسکن، سینما و سیگار می‌کند، مضامین صحبت نیز بسته به کلاس خودرو شاکله پردازی می‌شود.»

ظهور تلگرام را باید در پسزمینۀ این منطق نگریست. آنچه تلگرام از زندگی آدمها می‌رباید روابط زنده و ارگانیک اجتماعی نیست. آنچه این مدعا پنهان می‌کند این است که این مناسبات ارگانیک در جامعۀ مدرن خود از پیش تغییر ماهیت داده‌اند و تا حد زیادی از هم گسیخته و تکه پاره شده‌اند. از قضا مرسوم است افراد در جمع به یکدیگر هشدار می‌دهند که حضور در جمع و معاشرت زنده را فدای معاشرت مجازی نکنند. آنچه تلگرام از آدمها می‌دزدد نه صرفاً آن معاشرت‌های تکه پارۀ اغلب بی‌ارزش روزمره‌شان بلکه از آن بیشتر و مهمتر انزوایشان است، همان جا که این از هم گسیختگی مناسبات و فقر تجربۀ جمعی خود را در هیأت خلائی نمایان می‌کند. تلگرام انزوای افراد را به معاشرت مجازی بدل می‌کند.

اما مهمترین شاهد این مدعا همان مضمونی است که در قلب پدیدۀ شبکه‌های مجازی جای گرفته است: نوشتار.

امروزه بحث‌های متفکران مهم چپ دربارۀ صدا به شکلی روزافزون ما را متقاعد می‌کند که دریدا در یکی گرفتن صدا با «متافیزیک حضور» برای دفاع از نوشتار بیش از حد عجله کرده و چشمانش را بر ماهیت شگفت انگیز و معمایی صدا بسته است. با این حال باید اذعان داشت که خود این بحث‌های پیرامون صدا نیز نباید اهمیت جایگاه ساختاری نوشتار را، که دریدا بر آن نور افکند، فراموش کنند. آوای انسانی بر بی‌واسطگی حضور متکی است. حرف زدن، حضور گوینده و شنونده را پیش‌فرض می‌گیرد. نوشتار اما بر غیاب هر یک از طرفین هنگام حضور دیگری متکی است. از این رو نوشتار عملاً نوعی سازماندهی ایجابی غیاب است. با توجه به پیوند دیرین بی‌واسطگی و ایدئولوژی، آشکار است که نوشتار عملاً قابلیت بیشتری برای مقاومت در برابر سلطۀ ایدئولوژیک دارد و بداهه بودن و بی‌واسطگی حاضر در اغلب گفت و گوها آن ها را در این مورد آسیب پذیرتر می‌کند. مقایسه کنیم جدل قلمی میان دو متفکر در شماره‌های متوالی یک ماهنامه را با مناظرۀ حضوری همان دو متفکر. اگرچه ممکن است جلوۀ نمایشی بیشتر در دومی آن را از بعضی جهات مؤثرتر کند اما اولی که دیگر اسیر ضرباهنگ شتابزدۀ تحمیل شده از سوی منطق گفت و گوی حضوری نیست دست کم موقعیت و قابلیت این را دارد که منسجم‌تر، بارورتر و در برابر سفسطه‌های حاصل از حاضرجوابی و چرب زبانی مقاوم‌تر باشد. اگر چنان که پیشتر گفتیم تلگرام نه صرفاً آن معاشرت‌های بی‌ارزش روزمرۀ آدمها را بلکه از آن بیشتر و مهمتر انزوایشان را می‌رباید، می‌توان گفت تلگرام می‌کوشد غیاب را به حضور و نوشتار را به گفتار تبدیل کند. از این روست که تجربۀ ما از عمل نوشتن در محیط تلگرام غالباً از لحاظ میزان بی‌واسطگی، زمانبندی و شتاب مقاومت ناپذیر ضرباهنگ به تجربۀ گفت و گوهای حضوری پهلو می‌زند. در فضای تلگرام، متافیزیک حضور چون شبحی نوشتار را تسخیر می‌کند و ماهیت آن را عوض می‌کند. نوشتار در تلگرام نوشتاری تسخیر شده و جن‌زده است، نوشتاری که در منطق بی واسطۀ گفتار اسیر و به سایۀ نیمروزی آن بدل شده است.

اینچنین است که شبکه‌های اجتماعی از روابط و مناسبات اجتماعی ما در همان جامعه‌ای ارزش اضافه بیرون می‌کشند که این روابط و مناسبات را ناممکن می‌کند. به همین دلیل است که این شبکه‌ها در عین حال به ابزاری برای تولید مجازی این روابط بدل می‌شوند، آن هم به منظور پر کردن خلاء نمایان در انزوای انسانها که غیاب آن روابط را متجلی می‌کند. بدین سان شبکه‌های مجازی انزوای انسان‌ها را رام و مطیع خویش می‌کنند و بر درز و ترک‌هایش ماله می کشند.

اما آیا حضور مهار شده و محتاط در تلگرام یا تجلی حدی از مقاومت سوبژکتیو در آن اصولاً معنا و امکانی دارد؟ اگرچه آشکارا به نظر زیادی خوشبینانه می‌آید اما به هر حال نباید فراموش کرد که حضور و درگیری سوژه‌های انسانی در این محیط برنامه‌ریزی شده و سیستماتیک در نهایت همواره حاوی قدری تنش میان خود و خود در بطن سوژه است که ادغام تمام و کمال سوژه را در سیستم ناممکن می‌کند. این که این حد از سوبژکتیویته به واسطۀ نوعی استراتژی و انضباط بتواند این محیط از پیش برنامه‌ریزی شده را تا حدی رام خود کند و در اختیار گیرد شاید در سطحی معین و احتمالاً نه چندان چشمگیرممکن باشد. در این صورت سوژه‌ها (فاعلان/منقادها) باید بتوانند تا حد ممکن از شتاب آن سیلابی بکاهند که متن‌های لخت و عور تهی شده از جوهر تاریخی زبان را لابلای گل و لای گفت و گوهای گذرا با خود می‌آورد و می‌برد. آنان باید بکوشند تا انزوای شکنندۀ خود را همچنان حفظ کنند، در فضای بی‌مرز و نامتعین این شبکه‌ها بر حضور خود مرز بگذارند و (با استفاده از کلمات بدیو) به «سانسورچی‌های بی‌رحم خود» بدل شوند. آنها باید نوشته‌های جن‌زده را جن‌گیری کنند. اما ورای همۀ این گمانه‌زنی ها بی‌شک مهمترین مسأله آن است که سوژه‌هایی که سر مقاومت دارند به جای دل خوش کردن به مقاومت داخل شبکۀ مجازی این بار به عکس، حین حضور در شبکه‌های اجتماعی به یاد آورند که زندگی واقعاً جای دیگری است:

نوشتار سازماندهی غیاب است. ما باید نوشتار را (مثل ترجمه) در معنایی عام‌تر به کار گیریم. اگر تلگرام خلاء حاصل از غیاب روابط اجتماعی حقیقی و سنت‌های جمعی و زندۀ مقاومت را به نوشتار بی‌واسطه، به «متافیزیک حضور» بدل می‌کند، باید در جست و جوی نجات نوشتار به معنایی عام‌تر بود. اما نوشتار به معنای عام‌تر چیست؟ مگر نه این که در روانکاوی سمپتوم‌ها همان نوشتار زبان‌اند که با خشونت بر تن سوژه ها حک می‌شود؟ مگر نه این که بنیامین از نثری سخن می‌گفت که «زنجیرهای نوشتن» را پاره می‌کند و همچون «جشنی پرسرور» تجربه می‌شود؟ رها کردن نوشتار از زنجیرهایش چه معنایی دارد و چگونه می‌تواند ورای عرصۀ متن به یک جشن پرسرور در آگورا بینجامد؟ آیا می‌توان از نوشتار سیاست سخن گفت؟ در این صورت نوشتار سیاست، نه سیاست نوشتار، به چه معناست؟

نوشتار سیاست، سیاست یا استراتژی نوشتن نیست، اگر نوشتن همان سازماندهی ایجابی غیاب است پس نوشتار سیاست نوشتاری است که غیاب سیاست را سازماندهی می‌کند. نوشتار سیاست به معنای صورت بندی غیاب سیاستِ بی‌واسطه، قبل یا بعد از ظهورهای حادث و رخدادگون آن است و خود را در هیأت یک نمود اجتماعی آشکار می‌کند که همان سازماندهی ایجابی آن غیاب است. به عبارت دیگر نوشتار سیاست همان سازماندهی است، یعنی ثبت و صورت‌بندی ایجابی و عملی ردپای به جا مانده ازسیاست هنگامی که از سطح نمود اجتماعی غایب است، نوشتار سیاست همان «جای دیگری» است که پسماندۀ زندگی معیوب آدمیان به سودای رستگاری در آن پناه می‌گیرد تا مگر بتواند زنجیرهای نوشتن را پاره کند و همچون جشنی پرسرور تجربه شود.

+افزودن به مجموعه
 ایجاد پی دی اف
موارد مشابه:

برچسب‌ها

تکنولوژی

...